به نظر مي رسد كه برخي باورها و اعتقادات با واقعيات هستي تناسب ندارند و نوعي تناقص و تضاد ميان آن چه هست و آن چه باور ذهن و نگرش و گرايش آدمي را سامان مي دهد يافت مي شود.
البته برخي اين تضادها و تناقض ها توهم است و به سبب عدم تسلط شخص به موضوع و يا موضوعات پديدار مي گردد و برخي ديگر نيز به سبب آن است كه موضوعات در مجموعه خويش به درستي قرار داده نمي شود؛ زيرا باورهاي ديني كه از منبع وحي و حكمت و علم فرو فرستاده شده نمي تواند متناقض يا متضاد باشد. بنابراين ضروري است تا در يك مجموعه و شبكه ديده شود. نمونه باورها و گزاره هاي ايماني را مي توان به قطعات پازل تشبيه كرد كه هر قطعه گاهي نه تنها معنا و مفهوم درست و كاملي ندارد، بلكه بسيار زشت و نامناسب مي نمايد. اما همين قطعات بظاهر ناجور و نامتناسب هنگامي كه در كنار هم به درستي قرار گيرند و تحليل گردند آن گاه است كه تصوري درست و كامل آفريده مي شود كه همگان را به شگفتي وا مي دارد.
از امور و مسايلي كه به نظر مي رسد در حوزه تناقض ها و تضادها قرار مي گيرد، مسئله توكل و نقش اسباب طبيعي است. نويسنده در اين نوشتار بر آن است تا با بازخواني و تحليل و تبيين مسئله توكل و اسباب طبيعي در زندگي فردي و جمعي، ارتباط آن دو را تشريح كند و نقش هر يك را براساس آيات و آموزه هاي قرآني تبيين نمايد.
توكل به معناي اعتماد است. اين واژه هرگاه با حرف جاره علي متعدي شود به معناي اعتماد و تكيه كردن به ديگري است. (لسان العرب: ابن منظور؛ ج 15 ص 388 و نيز مفردات راغب ص 822) بنابراين توكل علي الله به معناي اعتماد و تكيه كردن به خداست. به اين معنا كه خدا را به عنوان تكيه گاه قابل اطمينان و اعتماد پذيرفته و در امور خويش به وي تكيه مي كند. (المصباح ج 1 و 2 ص 670)
توكل در اصطلاح به معناي آن است كه شخص در امور خويش خداوند را به عنوان كسي كه سررشته همه امور و قدرت در دست اوست و اراده وي بر همه چيز حاكم است تكيه گاه خويش قرار مي دهد و به اميد حمايت و كمك و ياري او اقدام مي كند.
برخي آن را اعتماد بدان چه نزد خداي تعالي است و مايوس شدن از آنچه در دست مردمان است، معنا كرده اند كه به نظر مي رسد مراد از نوميدي آن است كه مردم را اصالت نمي بخشد و در حقيقت همه هستي را جنود و لشكر خدايي مي د اند كه هرگونه خدا بخواهد عمل مي كند. در حقيقت به معناي فروا الي الله، به سوي خدا بگريزيد است كه در اين عبارت مشخص نشده است كه از چه چيزي مي بايست به سوي خدا گريخت كه در اين صورت گريز از همه ما سوي الله است. اين گريز به معناي پناهجويي به خداست كه در اين حالت، هيچ چيز در وي تاثير سويي نخواهد گذاشت و در پناهگاه الهي در امان خواهد بود.
توكل در ميان اهل عرفان به عنوان مقامي بلند مورد توجه و ارج است. حافظ در بيان توكل مي گويد:
بنابراين انسان عارف و مومن كامل در هر مقامي كه قرار دارد و از هر پايگاه و جايگاه بلندي هم كه برخوردار باشد، نيازمند توكل است. قرآن از اين مسئله به عنوان تفويض امور به خدا ياد مي كند. تفويض نوعي واگذاري است. در آيات قرآني به مسئله توكل در مراتب و شرايط مختلف آن اشاره شده و واژگاني چون تفويض و توكيل و حسب براي بيان اين مفهوم و اصطلاح به كار رفته است.
البته برخي از آموزه هاي ديگر قرآني نيز به نوعي به مسئله توكل اشاره دارد. از جمله اين آموزه ها مي توان به مسئله استعاذه اشاره كرد كه به نوعي بيانگر فرمان و دستور به توكل و اعتمادجويي به خداوند در امور است تا انسان، با اين روش، خود را در پناه خدا قرار داده و با تكيه و اعتماد به قدرت الهي از شر شيطان و ديگر دشمنانش از انسان ها و جنيان در امان بماند. از اين رو قرآن در آيه 98 و 99 سوره نحل مي فرمايد به خدا از شيطان رانده شده پناه بريد؛ زيرا در اين هنگام شيطان هيچ گونه سلطنت و چيرگي بر كساني كه ايمان آورده و ... و بر كساني كه بر خداوند توكل كرده اند نخواهند داشت. اين آيه به روشني بيان مي دارد كه استعاذه مصداقي از توكل و اعتماد كردن به خداست.
از ويژگي هاي توكل آن است كه اختصاص به خداوند داشته و تنها مي بايست به خداوند توكل داشت و هرگونه اعتماد و توكل به ديگري شرك و كفر مي باشد. در حقيقت توكل امري انحصاري است كه اختصاص به خدا دارد. (آل عمران آيه 122 و نيز 160 و آيات ديگر)
توكل با مسئله اعتماد به نفس نيز به مفهومي سازگار نيست. به قول حافظ شيرازي اگر هم شخص صدهنر داشته باشد نمي بايست به خود تكيه و اعتماد كند و در هر مقام و منزلتي است مي بايست خداوند را تكيه گاه خويش قرار دهد. اعتماد به نفس و ناديده گرفتن خدا در امور، خود نوعي شرك و كفر به حق و جايگاه او است. بنابراين اعتماد به نفس زماني مورد تائيد است كه به معناي توجه به ظرفيت ها و توانمندي هاي ذاتي انسان كه خداوند در وي به وديعت نهاده، باشد چنين شخصي با پذيرش توانايي هاي خدادادي خويش مي بايست با توكل و اعتماد به قدرت لايزال الهي كارهاي خويش را انجام دهد و خداوند را با تمام توانايي ها و باورهاي خويش تكيه گاه قرار دهد و در همان حال از تكيه كردن به غيرخدا پرهيز كند. به عبارت ديگر اعتماد به نفس واقعي به معناي تكيه بر ظرفيت ها و توانايي هاي خويش و عدم تكيه و توجه به ديگر به جز خداست. از اين رو قرآن به مردم دستور مي دهد به جاي اين كه بر ديگري تكيه كنند و به سوي ايشان گرايش و تمايل يابند تا آنان را ياري و كمك كنند به سوي خدا بروند؛ حتي فرمان مي دهد كه از تكيه بر مردم بگريزند و تنها خدا را به عنوان تكيه گاه و پناهگاه قرار دهند و او را منبع انحصاري توكل بشمارند.
با اين بيان به خوبي روشن شد كه اعتماد به نفس درست به چه معنايي است و چه معنا و مفهومي از آن شرك و مصداق كفر مي باشد.
هم چنين با اين مطالب جايگاه واقعي توكل دانسته شد. به سخني ديگر، توكل به معناي آن نيست كه شخص خود دست از كار بشويد و كاري را انجام ندهد و تنها با واگذاري و تفويض امور به خدا از راه هاي خارق العاده و بيرون از طبيعت و اسباب آن بخواهد به هدف و مقصود خويش برسد.
خداوند در آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد: فيما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم في المر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين؛ اي پيامبر به سبب لطف و رحمت خدا بود كه با آنان نرم خويي و مهرباني كردي و اگر درشت خويي و سخت دل بودي به طور قطع از پيرامونت پراكنده شده بودند. پس اكنون هم از خطاهايشان درگذر و از خدا برايشان آمرزش بخواهد و در تدبير امور با آنان مشورت كن و چون بر كاري تصميم گرفتي بر خدا توكل كن كه خداوند توكل كنندگان را دوست مي دارد و آنان را ياري مي كند.
اين آيه به اين مطلب اشاره مي كند كه حاكم و فرمانروا مي بايست پس از انجام مشورتهاي لازم، تصميم نهايي را بگيرد و عزم را جزم كند تا آن چه را بدان رسيده عملياتي كند. با اين همه مشروط شده كه در همان حال كه اراده و عزم بر كاري كرده و مي خواهد آن را انجام دهد توكل كند. بنابراين توكل به معناي ناديده گرفتن اسباب طبيعي نيست؛ بلكه ديدن اسباب طبيعي و به كارگيري آن همراه با تكيه و اعتماد بر خداوند است، همان قادر توانايي كه به حكمت و علم خويش، بهترين چيز را براي آفريده هاي خويش مي خواهد.
مولوي در بيان دخالت دادن اسباب طبيعي در مساله توكل مي فرمايد: با توكل زانوي اشتر ببند؛ به اين معنا كه همراه توكل كردن بر خداوند به اسباب طبيعي نيز توجه كن و همزمان با توكل زانوي اشتر خويش را با طناب و رسن ببند تا نگريزد.
در مساله جنگ ميان بني اسرائيل و كنعانيان ساكن قدس نيز به مساله دخالت اسباب طبيعي اشاره شده است. در آيه 23 سوره مائده آمده: قال رجلان من الذين يخافون انعم الله عليهما ادخلوا عليهم الباب فاذا دخلتموه فانكم غالبون و علي الله فتوكلوا ان كنتم مومنين؛ دو تن از مردان حضرت موسي (ع) از كساني كه از خداوند مي ترسيدند و خداوند به ايشان نعمت خاص خويش را عطا كرده بود گفتند: شما بني اسرائيل از دروازه هاي شهر قدس به درون آن رويد و نيازي به جنگ و خون ريزي نيست (جمعيت شما به اندازه اي است كه همين ورود شما به شهر وضعيت جمعيتي را به نفع شما تغيير مي دهد) و شما حاكمان شهر مي گرديد و بر مردمان آن چيره مي شويد و در همان حال كه وارد شهر مي شويد تنها بر خداوند توكل كنيد اگر شما به خدا ايمان داريد.
در اين آيه ورود به شهر به عنوان سبب چيرگي بني اسرائيل به قدسيان مطرح مي شود اما در همان مساله، توكل به عنوان شرط ايمان عنوان مي گردد. انسان مومن افزون بر اين كه خداوند را خالق و مدير و مدبر عالم مي داند و بر اين باور است كه اراده الهي در هر چيز باشد همان تحقق مي يابد ولي در همان حال خود نيز دست به اقدام مي زند و از اسباب طبيعي بهره مي گيرد.
در آيات 62 و 64 سوره انفال و نيز 67 سوره يوسف به نقش اسباب طبيعي به عنوان مجراي امور اشاره مي شود تا بر اين نكته تاكيد گردد كه ان الله يابي ان تجري الامور الا باسبابها؛ خداوند اباء دارد كه امور جز از راه اسباب جريان يابد.
مومن بر اين باور است كه مقدرات الهي و مشيت او كه حكمت و علم و قدرت است امور جهان را مي گرداند و چيزي بيرون از مشيت و اراده الهي انجام نمي پذيرد از اين رو توكل بر خدا مي كند و خدا را به عنوان وكيل خويش برمي گزيند و امور خويش را به او واگذار مي كند اما با اين حال از آن جايي كه هستي بر اساس قوانيني مديريت مي شود كه مي بايست از آن ها پيروي كرد و بدان ها توجه داشت، مومن براي رسيدن به امور خويش از اين اسباب به درستي بهره مي گيرد. بنابراين هيچ تناقضي ميان استفاده از اسباب و توكل وجود ندارد.
اصولاً عواملي كه موجب مي شود تا انسان به خداوند قادر و حكيم توكل كند باورها و انديشه هاي وي نسبت به خالقيت (فرقان آيه 58 و 59) ربوبيت (انعام آيه 102) حاكميت (هود آيه 56 و 123) حقانيت راه و هدف خداوندي (نمل آيه 79) حكمت خداوندي (انفال آيه 49) تقدير امور به دست خدا (توبه آيه 51) مالكيت خدا (نساء آيه 132) مشيت او (اعراف آيه 89) و عزت (انفال آيه 49) و كفايت خدا (ال عمران آيه 173) و ضعف و سستي خود (يوسف آيه 67) و مانند آن است. ا ز اين رو خود را به خدا واگذار مي كند و مي گويد تا او به عنوان وكيل، كمك كار وي باشد و هر چند كه اسباب دنيوي به مراد او نرفت در نهايت به جهت وابستگي خود به خدا و گره زدن كارهاي خويش به خدا به هدف خويش مي رسد و با آن كه در مورد خاص به هدف ظاهري نرسيده ولي در نهايت به آن چه مي خواهد رسيده و يا مي رسد.
توكل همراه با توجه به اسباب طبيعي، براي انسان، شجاعت و شهامت(يونس آيه 71) صبر و شكيبايي در برابر مشكلات (ابراهيم آيه 12)، آرامش (آل عمران آيه 172 و 173)، استقامت و پايداري (آل عمران آيه 121 و 122) ، روحيه قوي (همان)، امدادهاي غيبي الهي (آل عمران آيه 160)، رضايت (آل عمران آيه 173و 174) و محبت خداوند (همان و توبه آيه 59) و در نهايت پيروزي (آل عمران آيه 122 و 123) و موفقيت را به دنبال خواهد داشت.
بنابراين اگر تنها به اين فوايد و آثار توكل توجه شود ارزش و جايگاه توكل در زندگي انسان مشخص خواهد شد. به اين معنا كه اگر براي توكل در كنار عمل به اسباب و استفاده از آنها نقشي جز ايجاد آرامش و تقويت روحيه و صبر و شكيبايي و استقامت ندانيم همين اندازه خود نشان مي دهد كه تا چه اندازه توكل و باور به آن مي تواند در زندگي فردي و اجتماعي انسان راهگشا و موثر باشد.
آن چه مهم است كاركردهايي است كه در حوزه رواني براي توكل مي توان يافت هر چند كه كاركردهاي توكل بيش از اين موارد پيش گفته است و به يقين تاثيرات سازنده تر و مفيدتري دارد كه در آيات قرآن به آن ها اشاره شده است.